نکات کلیدی درباره ی کامپیوتر

گلگسی نوت 9 اسکنر اثر انگشت نوری دارد


اعلام آمادگی سه شرکت برای همکاری با سامسونگ؛


گلکسی نوت ۹ اسکنر اثر انگشت نوری دارد!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

اشتباهی تاریخی که باعث حذف امریکا شد

آمریکا

تیم ملی امریکا بامداد امروز به شکل عجیبی از رسیدن به جام جهانی ناکام ماند. این تیم از سال 1986 همواره در جام های جهانی حاضر بود.

به گزارش مشرق، امریکا در زمین ترینیداد و توباگو به میدان رفته بود و می توانست با یک تساوی هم به جام جهانی راه یابد؛ ولی 2-11 شکست خورد. حتی همین باخت هم می توانست این تیم را به جام جهانی ببرد به شرطی که پاناما در زمین خود برابر تیم صعود کرده کاستاریکا پیروز نمی شد.

کاستاریکا ابتدا با یک گل از پاناما پیش افتاد ولی این تورس بود که دقیقه 53 کار را به تساوی کشاند. گلی مشکوک که نباید پذیرفته می شد اما همین اشتباه داوری باعث شد پاناما به بازی برگردد و با گل دقیقه 88 سند صعود خود به جام جهانی را امضا کند. با این برد مشکوک، امریکا حذف شد و هندوراس هم به پلی آف رفت.

داور توپی که اصلا از خط عبور نکرده بود را گل اعلام کرد؛ در این مورد گفته می شود شاید فیفا دستور به تکرار بازی دهد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

انتشار تصویری جدید ازط ای فونx

شخصی امروز سه عکس از آی‌فون X را منتشر کرده که ظاهرا اواخر ماه گذشته، آن‌طور که قفل صفحه تلفن در عکس نشان می‌دهد، گرفته شده است. تصویر اول قفل صفحه تلفن، شکاف بلندگو، دوربین و بقیه قسمت‌ها را نشان می‌دهد. عکس دوم صفحه اصلی و سومین تصویر بر روی پشت دستگاه تمرکز دارد.

در این تصاویر نکاتی وجود دارد که به آن‌ها اشاره می‌کنیم. در عکس اول شاهد درج عبارت “محرمانه و اختصاصی” بر روی صفحه قفل دستگاه هستیم. این عبارت می‌تواند نشان‌دهنده این امر باشد که شخص موردنظر از کارکنان اپل است که البته شاید حدس ما اشتباه باشد. شماره تلفنی که در عکس پوشانده شده احتمالا اسم شخصی را که نوعی توافقنامه مربوط به افشا نکردن بعضی اطلاعات را نقض کرده به ما می‌دهد.

اپل از تاریخ 27 اکتبر پیش فروش آی‌فون X را شروع می‌کند و از تاریخ 3 نوامبر به خریداران تحویل داده می‌شود. در ابتدا تعداد محدودی از این دستگاه در دسترس خواهد بود، مخصوصا اگر شایعات مربوط به مشکل اپل برای تولید دوربین TrueDepth صحت داشته باشد.

هفته گذشته یکی از شرکت‌های اقتصادی گفته بود که میزان تولید آی‌فون X در حال حاضر تنها 10 درصد هدف اپل از تعداد کلی تولید این دستگاه را تشکیل می‌دهد، بنابراین احتمال وقفه در عرضه این گوشی هوشمند وجود دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

بیوگرافی پوپک گلدره

بیوگرافی پوپک گلدره

 

پوپَک گُلدَره (زاده ۸ مرداد ۱۳۵۰ – درگذشته ۲۷ فروردین ۱۳۸۵) یکی از هنرپیشه‌های ایرانی بود.

نام اصلی : پوپک مرادعلی گلدره

زمینه فعالیت : بازیگر

ملیت : ایرانی

تولد : ۸ مرداد ۱۳۵۰ 

تهران

والدین : محمدرضا

مرگ : ۲۷ فروردین ۱۳۸۵

بیمارستان مهر, تهران

مدفن : قطعه ۸۸ (قطعه هنرمندان) بهشت زهرا

سال‌های فعالیت : ۱۳۷۳-۱۳۸۵

همسر(ها) : امیر غفارمنش (همسر سابق)

 

زندگی

فعالیت هنری را با بازی در نمایش «پل» آغاز کرد و در سال ۱۳۷۵ در نماهنگ (ویدئو کلیپ) «رویای زمین» ظاهر شد. او ضمناً در مجموعه تلویزیونی ساعت خوش (۱۳۷۳) نیز بازی کرده بود. پوپک گلدرهکه با مجموعه ساعت خوش وارد کار بازیگری شد، بسرعت توانست شایستگی‌ها خود را در این عرصه نشان دهد که اوج آن بادریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم سینمایی موج مرده، ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا رقم خورد. ایفای هنر در فیلم سینمایی سیندرلا، آخر بازی، سریال‌های تلویزیونی دنیای شیرین دریا، تئاتر شکارگاه ممنوع، ساعت خوش و… را در کارنامه‌اش دارد. پوپک بیشتر، حضور خود را مرهون بازی در سریال تلویزیونی «دنیای شیرین دریا» است. بازی او در «موج مرده» تحسین منتقدین را برانگیخت و جایگاه او را در سینما تثبیت کرد. شروع از برنامهٔ طنز «ساعت خوش» تا دریافت دیپلم افتخار جشنواره سینمایی فجر راهی است بس دشوار که وی با پشتکار فراوان طی نمود. از بازیهای درخشان او می‌توان سریال مروارید سرخ و نرگس را نام برد.

او که شهریور ۱۳۸۴ در جریان یک حادثه رانندگی (در جادّه ی تهران-شمال) به حالت اغما رفته بود در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۳۸۵ پس از ۸ ماه به‌سر بردن در اغما درگذشت. وی در قطعه ۸۸ (قطعه هنرمندان) بهشت زهرا به خاک سپرده شده‌است.

 

فیلم‌شناسی

    مجموعه تلویزیونی ساعت خوش (مهران مدیری، ۱۳۷۳)

    مجموعه تلویزیونی دنیای شیرین دریا (بهروز بقایی، ۱۳۷۸)

    آخر بازی (همایون اسعدیان، ۱۳۷۹)

    موج مرده (ابراهیم حاتمی‌کیا، ۱۳۷۹)

    سیندرلا (بیژن بیرنگ، مسعود رسام، ۱۳۸۰)

    مجموعهٔ تلویزیونی نرگس (سیروس مقدم، ۱۳۸۴)

 

جشن تولد مرگ!

مرگ پایان زندگی نیست. حداقل یکتا‌پرستان از پیامبران الهی آموختند که مرگ سرآغاز یک زندگی جاودانه و چون تولدی دوباره است. پس چرا ما از مرگ هراس داریم؟ عزراییل فرشته‌ای است از فرشتگان الهی، چون جبرییل و میکاییل و هر یک را وظیفه‌ای مقرر شده از سوی خداوند خالق هستی.

ضرب‌المثلی است که می‌‌گوید: بیش از طول عمر، عمق آن اهمیت دارد. خوب مردن و به سرای خاموشان سفر کردن، سعادتی است که نصیب هر انسانی نمی‌‌شود. انسان‌های خوشبخت آنهایی هستند که مرگشان جمع کثیری را گریان می‌‌کند و برای آمرزش ایشان، بسیاری خدا را مخاطب خود قرار می‌‌دهند و خداوند که رحمان و رحیم است و هیچ لذتی برای او از بخشش و عفو بندگانش مطلوب‌تر و جذاب‌تر نیست. پس خوشا به حال آنها که پس از مرگشان انسان‌های بسیاری هستند که برای ایشان فاتحه‌ای بخوانند و طلب آمرزش کنند. راستی چه بسیار از دوستان، آشنایان و همکارانی که می‌‌شناختیمشان و اکنون دیگر در بین ما نیستند. قبل از ادامه این مطلب بد نیست برای همه بزرگ‌ترها و چشم‌انتظارانی که دستانشان از دنیا کوتاه است، فاتحه‌ای بخوانیم. به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند رحمان و رحیم.

ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. خداوندی که بخشنده و بخشایشگر است… خداوندی که مالک روز جزاست.

پروردگارا، تنها تو را می‌‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌‌جوییم. ما را به راه راست هدایت کن. کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی، نه کسانی که بر آنان غضب کرده‌ای و نه گمراهان

به نام خداوند بخشنده مهربان

بگو: خداوند، یکتا و یگانه است.خداوندی است که همه نیازمندان قصد او می‌‌کنند. هرگز نزاد و زاده نشده. برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است.

و اما هدهد، رویای شیرین دریا، که از دره پر گل ایران سر برآورد و پروازکنان تا اوج خاطرات تلخ و شیرین جعبه‌ جادو پرواز کرد. انگار زود به اوج رسید و دوست داشت همیشه در اوج بماند. ، راوی دردهای خانواده‌های زجر کشیده و قصه‌گوی این شب‌های گرم تابستانی ایرانیان. وه! چه زود این هدهد شیرین سخن پرواز کرد و شاید این نقش آخر یعنی جشن تولد مرگ، برازنده‌ترین نقش او بود. شاید شما هم با من هم عقیده باشید که از ظاهر و باطن آدم‌ها نمی‌‌توان، بهشت و جهنم آنها را تشخیص داد. چه بسیار مدعیان بی‌‌خبر و چه بسیار بی‌‌خبران عامل به عمل! خلاصه هر چه که باشد خداوند بنده محبوب بند‌گانش را در آتش نمی‌‌سوزاند و هنر زمینه‌ای است برای تحول آفرینی در انسان، تغییر، یک گام به پیش برداشتن و پی بردن به اسرار هستی. از آنجا که خدا زیباست و زیبایی‌ها را دوست دارد، اشرف مخلوقاتش نیز به هنر و هنرمند عشق می‌‌ورزد.

نوشتن از پوپک گلدره برای شماره سالگرد انتشار و جشن تولد هشت سالگی یک مجله شاید کمی عجیب باشد. اما مگر مادر پوپک در مراسم در آغوش خاکسپاری او، به جای لباس سیاه، سپید نپوشیده بود؟ مگر مرگ در باور ما سرآغاز زندگی و جشن تولد زندگی جاودانه نیست؟ می‌‌گویند در مالزی یکی از زیباترین و هیجان‌انگیزترین مکان‌ها برای بازدید توریست‌ها، وادی خاموشان و سرای ابدی انسان‌هاست. راستی چرا این‌قدر قبرستان‌های ما معمولی و عادی است؟ چرا تا زنده هستیم حداقل یک درخت در سرای ابدیمان نمی‌کاریم؟ چرا؟ شاید به این خاطر که اصولا به مرگ فکر نمی‌کنیم. به واقعیتی که از رگ گردن‌ به ما نزدیک‌تر و اگر انسان درستکاری باشیم از عسل شیرین‌تر است.

در هر صورت شاید انتخاب این سوژه برای سالگرد و نوشتن این چند سطر به مذاق بعضی از خوانندگانمان خوش نیاید، که اگر این طور است به بزرگواری خود ببخشید، اما باور ما این است که مرگ هم بخشی از زندگی است؛ شتری که در هر خانه‌ای، خواهد نشست. دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. پس بیایید برای خودمان دعا کنیم، به گونه‌ای زندگی نماییم که تا هستیم قدر یکدیگر را دانسته و پس از آغاز سفر آخرت نیز، طلب آمرزش بندگان صالح خدا را بدرقه را همان داشته باشیم و این چند صفحه را از طرف خودمان و همه علاقه‌مندان به هنر و هنرمند تقدیم می‌کنیم به خانواده سبز به مناسب جشن تولد خانواده سبز و پوپک، چرا که هر دو در مرداد ماه متولد شدند!

تا بعد – سردبیر

زمانی که را از جعبه جادویی می‌دیدیم، تصورمان بر این بود که بازیگر این نقش یک دختر شمالی است. چند سال بعد که فیلم سینمایی را دیدیم، باز هم تصورمان بر این بود دختری که نقش اصلی زن این فیلم را ایفا می‌کند، دختری است از اهالی جنوب… اما آن دختر باهوش و بااستعداد در عرصه هنر، دختری از اهالی

پایتخت بود؛ دختری که رتبه ۵۴ کنکور دانشگاه سراسری را از آن خود کرده بود. بازیگری که حال در بین ما نیست و جامعه هنری کشور را از استعدادهای خود محروم کرده است. او چگونه رشد کرده بود؟ او در کجا به دنیا آمد؟ تحصیلات او از کجا آغاز و به کجا ختم شد؟ به بازیگری از کجا رو آورد؟ روز حادثه کجا بود؟ و ده‌ها پرسش دیگر… از طرفی زمانی که مجله به سال هشتم خود رسید، دلمان می‌خواست با کسی به گفتگو بنشینیم که برای خوانندگانمان جذابیت داشته باشد. مردادماه متولد شد، درست مثل که در چنین ماهی به دنیا آمد؛ خانواده سبز هشت ساله شد، درست مثل که در مردادماه به دنیا آمد. مردم هر شب او را با نرگس در خانه‌های خود می‌بینند، اما او حالا دیگر در خانه‌اش نیست. خودش می‌گفت: او راست می‌گفت: مرگ پایان زندگی نیست، اگر پایان زندگی بود، حالا از او نمی‌نوشتیم و به یاد او نبودیم. دلمان می‌خواست دینمان را به او ادا کنیم. هنرمندی که برای هنر ایران زحمت کشید و چه بهانه‌ای بهتر از این‌که تولد او را جشن می‌گرفتیم، تولد او در هشتم مردادماه را

_ _ _

در یکی از کوچه پس کوچه‌های میدان هروی تهران در یک مجتمع مسکونی، زنگ واحد ۳۰۳ را می‌فشاریم. از پله‌های مجتمع بالا می‌رویم، به طبقه سوم می‌رسیم، با خود می‌گوییم، به احتمال زیاد، وقتی که در گشوده شود با خانه‌ای بزرگ در منطقه شمال شرقی تهران، بر می‌خوریم؛ در که باز می‌شود، خانه‌ای کوچک و به دور از تجملات مقابلمان است؛ (رها) نوه پنج ساله خانواده به ما سلام می‌گوید و سپس ، خواهر بزرگ‌تر پوپک؛ مادر باز هم با پیراهن سفید، به ما خوشامد می‌گوید و در پایان پدر خانواده، در چهره‌اش کاملا نمایان است که به این راحتی‌ها نمی‌تواند، غم از دست دادن دختر را از یاد ببرد. او ته‌تغاری بابا بود و مونس او… زمانی که دختر بزرگ خانواده به خارج از کشور رفته بود، همه چیز پدر و مادر، پوپک بود، اما هم این پدر و مادر را تنها گذاشت. مقصر او نیست، بلکه سرنوشت این گونه رقم خورد. به قول پدر که می‌گوید: و سپس می‌خواند:

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

پدر مرد باسوادی است، با صدای بسیار رسا که ما را به یاد دوبلورهای تلویزیون می‌اندازد، بسیار خوش صحبت و واژه‌ها را با نظم خاصی از دهان خارج می‌کند. در کجا به دنیا آمدید: سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰، در همان روزی که متفقین به ایران حمله کردند، در میدان راه‌آهن به دنیا آمدم؛ در یک خانه قدیمی که تنها سیم‌های خاردار خانه ما را از راه‌آهن جدا می‌کرد. من فرزند ششم خانواده و کوچک‌ترین پسر بودم. پدرم یکی از متخصصین سراجی بود. او رییس صنف سراجان و طرح‌های جدیدی از کیف و کفش را در همان زمان تولید می‌کرد، اما از آنجا که حافظ منافع کارگران بود، هیچ‌گاه سرمایه‌ای جمع نکرد؛ او مردی عارف بود. در خیابان نادری، روبه‌روی هتل نادری مغازه‌ای داشت و من از شش، هفت سالگی در آنجا کار می‌کردم. او بیشتر ثروت خود را وقف عرفان کرد. او ارادت خاصی به داشت. پدر می‌خواست درس بخوانم، اما من علاقه‌ای شدید به ورزش و موسیقی داشتم. در باشگاه تهران جوان، در رشته کشتی و پرورش‌اندام فعالیت می‌کردم. ۱۴، ۱۵ سالم که شد رو به موسیقی آوردم. عاشق ساز ویولن بودم و زیرنظر اساتید آن زمان مشغول آموزش شدم.همچنین دو سال زیرنظر وزارت بهداری، در رشته علوم آزمایشگاهی دوره‌هایی گذراندم و به عنوان کارشناس آن وزارتخانه انتخاب شدم. در امور سل انتخاب شدم و به همین خاطر داوطلبانه یک سال به استان اصفهان و چهارمحال و بختیاری رفتم، تا آنجا کمک حال مردم باشم، اما به خاطر لذت از کمک کردن به مردمان آن دیار، یک سال به هفت سال ماندن در آنجا منجر شد. سرانجام در سال ۷۲، پس از گذراندن ۳۳ سال خدمت بازنشسته شدم.

 

ازدواج پدر و مادر پوپک

پدر می‌گوید: مادر پوپک از دوستان تحصیلی خواهرم بود. به خانه ما رفت و آمد زیادی می‌کرد، از آنجا که به مولانا علاقه زیادی داشت، پدر هم علاقه‌ای شدید به او پیدا کرده بود. من در مردادماه سال ۱۳۴۲ به خواستگاری همسرم رفتم و در سال ۴۳ ازدواج کردیم. دختر اولم در سال ۱۳۴۶ به دنیا آمد و پوپک هم در هشتم مردادماه سال ۱۳۵۰ به دنیا آمد

مادر می‌گوید: پوپک ساعت هشت صبح روز جمعه، هشتم مردادماه در بیمارستان پاسارگاد تهران به دنیا آمد. آن زمان نمی‌دانستم بچه پسر یا دختر است. بگذارید یک خاطره در مورد نام بگویم. در سال آخر دبیرستان تحصیل می‌کردم که دبیر ادبیاتمان در رابطه با منطق‌الطیر، در حال صحبت بود، او می‌گفت: هدهد راهبر مرغان بود که نام دیگرش شانه به‌سر و پوپک است و پوپک هم به معنای دوشیزه بودن است. همان زمان به خودم گفتم اگر فرزندی داشته باشم، نام او را می‌گذارم. زمانی که دختر اولم به دنیا آمد و همسرم علاقه شدیدی به نام داشت، از طرفی هم در فصل بهار به دنیا آمد، از این رو او را به این نام صدا کردیم، اما زمانی که دختر دومم به دنیا آمد، این بار نوبت من بود که برروی او نام بگذارم و آرزوی من برآورده شد.طی هشت ماهی که پوپک در بیمارستان بستری بود، خیلی از آشنایان می‌گفتند که پوپک مانند یک کتاب است که ما خیلی چیزها از او یاد گرفتیم و این امر با مرور در زندگی او برایمان رخ داد. من هرگاه طی این مدت بالای سرش می‌رفتم، به او می‌گفتم ، تو معنی نامت را پیدا کردی و هدهدی که داری راهبری می‌کنی. من بیشتر مواقع او را صدا می‌کردم و او هم، هرگاه که نامه می‌نوشت، با امضای بود.مادر به عکس قاب گرفته دخترش در کنج اتاق نگاه می‌کند و می‌خواند:

آرزویم بودی و دادی مرا عشق و امید

هدهدم گشتی و بر ملک صبا دادی نوید

و در ادامه می‌گوید: زمانی که اشتباهی می‌کرد و از دست او عصبانی بودم برایش می‌خواندم:

و او هم می‌گفت: مامان چه کار اشتباهی کردم که دوباره این شعر را برایم می‌خوانی

مادر می‌گوید: ، ماموریت پوپک در این دنیا تمام شده، خدا خواسته که او برود و من در حال حاضر تنها پوپکم هستم.مادر پوپک، زنی عارف است، هر هفته کلاس‌های مولانا را بر پا می‌کند. منطق‌الطیر تدریس می‌کند، عاشق کلام قرآن است و عرفان مولانا را به طور کامل شرح می‌دهد. شاید به همین دلیل باشد که می‌گوید: <هیچ جایی نوشته نشده است که انسان نیست و فنا می‌شود، اگر به کلام دین خودمان هم توجه کنیم می‌بینیم که می‌گوید: من راضی به رضای خداوند هستم، اما صبر به من بده که این دوری را تحمل کنم.

_ _ _

اگر یادتان باشد، در فیلم‌ها و تصاویری که از مراسم خاکسپاری پوپک پخش شد، مادر پوپک، هیچ‌گاه پیراهن مشکی نمی‌پوشید، چرا؟

می‌گوید: پوپک هیچ‌گاه دوست نداشت که من پیراهن مشکی بپوشم، او حساسیت شدیدی به این رنگ داشت. شاید بر می‌گردد به این اتفاق که پوپک ۱۵ روزه بود که پدرم درگذشت و من تا چند سال پیراهن مشکی به تن می‌کردم. شب اولی که پوپک فوت کرد، به سوی کمد لباس‌هایم رفتم، دست من به سوی لباس مشکی رفت، ناگهان صدای پوپک را مثل سابق شنیدم که گفت: به خودم گفتم که معتقد نیستم که از پیش ما رفته و در آن وضعیت من باید به اطرافیان روحیه بدهم؛ از این رو تصمیم گرفتم، که سفید بپوشم. سفید رنگ روشنی و رنگ نور است. به پوپک گفتم

_ _ _

شخصیت او چگونه شکل گرفت؛ مادر می‌گوید: از زمانی که راه افتاد یک بچه دوست داشتنی و باهوش بود، چیزی که باعث تعجب من و پدرش شد، این بود که پوپک زبان شیوایی داشت و مسایل را خیلی عجیب و باور نکردنی با سن کمش به یکدیگر ارتباط می‌داد؛ در رابطه با تحصیل هم، وضعش این گونه بود که دوست نداشت بیست بگیرد، بلکه دلش می‌خواست با نمرات خوبی سال تحصیلی‌اش را به پایان ببرد و در کنار آن به تئاتر، موسیقی و همچنین در کنار دوستان بودن، هم برسد.یادم می‌آید که در دبیرستان ، چند تئاتر به همراه دوستانش اجرا کرد، که مورد توجه واقع شد.تحصیلات پوپک در چه مقاطعی بود؟ مادر می‌گوید: او در رشته ریاضی دیپلم گرفت، اما زمانی که می‌خواست برای کنکور ثبت‌نام کند، به ما گفت: که می‌خواهد در رشته علوم انسانی امتحان بدهد، از این رو، یک روز کتاب‌های چهار ساله علوم انسانی را تهیه کرد و چند ماه پیش از کنکور رو به مطالعه این کتاب‌ها آورد و بدون این‌که یک ساعت معلم داشته باشد و کلاس برود، خود را چهار ماه در خانه زندانی کرد و در دانشگاه سراسری رتبه ۵۴ را آورد. پوپک می‌توانست رشته حقوق را انتخاب کند، جالب این‌که خواهرش هم پیش از او در کنکور سراسری رتبه ۵۶ را آورد و در حقوق دانشگاه تهران قبول شد. اما پوپک می‌گفت به حقوق علاقه‌ای ندارد، از این رو در رشته روان‌شناسی بالینی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در دانشگاه تهران، پایان‌نامه‌اش را در رشته تئاتر درمانی نوشت که سخت مورد توجه قرار گرفت. در همان زمان با اهالی تئاتر آشنا شد و رو به هنر آورد، همان چیزی که آرزویش بود. من هم هرگاه به پوپک می‌گفتم: عزیزم تو روان‌شناسی خواندی، بهتر نیست ادامه تحصیل بدهی و به درجه دکترا نایل شوی، او می‌گفت:

او چگونه رو به بازیگری آورد؟ او با دوستانش در دانشکده هنر، تئاتر را بازی کرد. تئاتری هم به نام ۶۶ در سال ۷۴ بازی کرد که پوپک در آن تئاتر جایزه اول را گرفت و از او تقدیر شد. آن شب در تالار وحدت، او برایمان مایه افتخار شد. بعد از این تئاتر، او در سکانس‌هایی از مجموعه تلویزیونی بازی کرد که هیچ‌گاه پخش نشد و نمی‌دانیم که چرا این گونه شد؛ سپس در دنیای شیرین دریا بازی کرد، پس از آن در فیلم‌های سینمایی موج مرده، آخر بازی، سیندرلا، مجموعه مروارید سرخ و سپس نرگس..

 

ادامه تحصیل در آمریکا

مادر پوپک می‌گوید: پس از این‌که جایزه سیمرغ بلورین را به خاطر بازی در فیلم سینمایی از آن خود کرد، او در

سال ۸۰ به آمریکا پیش خواهرش رفت، البته قصدش از رفتن ادامه تحصیل بود؛ خیلی‌ها به او گفتند که حالا زمان مناسبی نیست، تو الان می‌توانی به پیشنهادات خوبی فکر کنی، اما او عزمش را جزم کرده بود که پیش خواهرش برود. گویا پس از این‌که رفته بود پشیمان شده و دایما با ما تماس می‌گرفت که نمی‌تواند در آنجا زندگی کند و می‌خواهد به ایران بازگردد. من، پدر و خواهرش هم به او می‌گفتیم که حداقل فوق‌لیسانست را بگیر و سپس برگرد، که او گفت: نه من نمی‌توانم، سپس به بهانه دیدن ما به ایران آمد، چند ماهی بود و دوباره رفت، پس از هشت ماه دوباره به ایران بازگشت و صریحا به ما گفت: که می‌خواهم به بازیگری ادامه بدهم.

_ _ _

از مادرش می‌پرسیم که او هیچ وقت در رابطه با مرگ صحبت می‌کرد و به طور کلی نظری در مورد مرگ داشت که می‌گوید: بله، او ابتدا از مرگ می‌ترسید، اما گویا زمانی که در مجموعه‌ای در اطراف شاهرود در کویر بازی می‌کرد، در بیمارستانی با پیرزنی برخورد کرد که مردن او را به چشم دید. به من گفته بود، زمانی که پیرزن جان داد، متوجه شد که چیزی از بدن او جدا شده، چیزی به شکل روح… احساس کردم، لباس او باقی ماند و روح از بدنش جدا شد. روزی هم در قبری خوابید که باعث شد ترسش بریزد، به من گفته بود که مامان از زمانی که در قبر خوابیدم، دیگر از مرگ نمی‌ترسم.

_ _ _

آیا پدر با بازی پوپک مخالفت می‌کرد؟ پدر می‌گوید: نه، من سعی می‌کردم همیشه به فرزندانم، معنویات را بیاموزم. از آنجا که کارم صبح تا ظهر بود و به دنبال اضافه کاری و مادیات نبودم، وقت بیشتری با دخترانم می‌گذراندم. مخالف بازی کردن او نبودم، بلکه موافق درست زندگی کردن آنها بودم؛ شاید به همین خاطر بود که هیچ‌گاه دخترانم، به مادیات توجه نمی‌کردند. همیشه از او می‌پرسیدم که تعریف درستی از واژه در کشورمان بیان کند.

پوپک در این اواخر سعی می‌کرد، به اطرافیان خود بیشتر از گذشته کمک کند، او به هیچ عنوان به مادیات توجه نشان نمی‌داد؛ شاید درست نباشد بگویم، اما واقعیت است که به اشخاصی که کمک مالی نیاز داشتند، دریغ نمی‌کرد و اصلا مادیات برای خودش کاملا بی‌ارزش بود. خوشحالم که او چنین طرز تفکری داشت و با همین طرز تفکر رشد کرد. من این نوع زندگی را از پدرم به ارث بردم، خود من در بهترین موقعیت می‌توانستم موسیقی تدریس کنم، حتی بارها به خاطر صدایم از تلویزیون به من پیشنهاد شد، اما من به همان کارهای آزمایشگاهی‌ام، قانع بودم و دوست داشتم، بیشتر وقتم را با خانواده صرف کنم. شاید به همین علت باشد که پس از سال‌ها زندگی در تهران یک خانه هفتاد متری دارم و مبلغی ناچیز حقوق بازنشستگی

_ _ _

شنیده بودیم که پوپک با اتومبیل شخصی‌اش تصادف کرد، اما پدر این گونه تعریف می‌کند. ۲۴ ساعت از پوپک خبری نداشتم، فیلمبرداری در بود. آقایان مقدم و مهام به خاطر این که پوپک ده روز مقابل دوربین بود به او ۴۸ ساعت استراحت دادند و پوپک هم در پاسخشان گفته بود: با همسر سیروس مقدم تماس گرفتم که آیا پوپک سر صحنه است، اما او گفت: ما هم از او خبری نداریم و گوشی همراهش خاموش است. او ساعت ده شب در زمان بازگشت به تهران، با یک پیکان سواری در حال بازگشت بود که راننده پیکان قصد سبقت گرفتن را داشت، از روبه‌رو هم یک آردی با همین سرعت می‌آمد، تصادف شاخ به شاخ صورت گرفت و هفت نفر در همان جا، مردند. اتومبیل‌ها مچاله شده بودند. آنها را سریعا به بیمارستان نور رساندند، اما افاقه‌ای نکرد. در بین آنان، تنها پوپک و یک آقای دیگر زنده ماندند. چند بار پس از تصادف با من تماس گرفتند که اگر می‌خواهید دیه بگیرید، باید مراحل قانونی سپری شود، از این روز باید از راننده شکایت بشود، اما من نه حوصله این کارها را دارم و نه راننده‌ای زنده است که از او شکایت کنم. آن راننده هم یک پدر هفتاد ساله دارد که گویا حالا گرفتار این مسایل شده است.در نور هم، پوپک را با یک آمبولانس فرستاند تهران، اما قسمت این بود که او از ما جدا شود، آن هم پس از هشت ماه… گویا خداوند می‌خواست صبر ما را امتحان کند. پدر در ادامه از پرستاران به نیکی یاد می‌کند و از آنان به عنوان فرشتگان نجات نام می‌برد، اما گله‌هایی از پزشکان دارد.. که دوست دارد، در این باره زیاد توضیح ندهد، چون فایده‌ای ندارد، پدر در ادامه می‌گوید: عشق به بازیگری اجازه نداد که او در آمریکا زندگی کند، من با توجه به استعدادهایی که از او سراغ داشتم، یقین ‌داشتم که اگر در آن جا تحصیل می‌کرد، با مدرک دکترای روان‌شناسی بالینی از آنجا باز می‌گشت. اما نمی‌دانم چه شد که او دوباره به ایران بازگشت. پدر در ادامه می‌گوید: من هم مثل همسرم دلم برای پوپک تنگ شده است، معتقدم که پوپک پرواز زیبایی داشت و شاید پرواز زیبا کردن، از زندگی زیبا کردن هم مهم‌تر باشد. منظورم این است که زیبا مردن هم جزو نعمت‌های خداست.

در هشت ماهی که او بستری بود، به چشم دیدیم که مردم چه طور برای او دعا و راز و نیاز می‌کنند و آرزوی سلامتی‌اش را داشتند. پدر پوپک در پایان از زحمات صدا و سیما و مخارجی که بابت پوپک متحمل شدند، به ویژه از زحمات آقایان ضرغامی، پورمحمدی و تقدسی قدردانی می‌کند که طی این مدت کمک‌رسان او و خانواده‌اش بودند.وی می‌گوید: طی مدت هشت ماه، سازمان صدا و سیما هفتاد میلیون تومان خرج دخترم کرد

_ _ _

و سرانجام پوپک گلدره، فرزند دوم محمدرضا گلدره، در شب تولد رسول اکرم(ص)، در ۲۷ فروردین‌ماه ۱۳۸۵ در حالی که ۳۴ سال و هشت ماه سن داشت، دارفانی را وداع گفت

همین چند سال پیش، او جایزه بهترین بازیگر زن با بازی در فیلم را از آن خود کرده بود. با او قرار گفتگو گذاشتم. ابتدا امتناع می‌کرد، اما او را مجاب کردم که با من گفتگو کند. به من گفت: چه می‌خواهی بپرسی؟ کجا به دنیا آمدم، کجا تحصیل کردم، نظرم را درباره این سکانس بگویم و شاید بهترین پرسش این باشد که پیام این فیلم چه بود؟ گفتم: سرکار خانم، ما هم مقصر نیستیم، بلکه اذهان عمومی از ما این چنین پرسش‌هایی می‌خواهند. کمی فکر کرد و گفت: یعنی مردم… گفتم: آری. گفت: همه مردم… گفتم: نه، آن قشری که حداقل مطبوعات را می‌خوانند و از طرفداران دنیای سینما هستند. این‌ها، هم جزوی از مردم هستند. گفت: حالا که پای مردم وسط است، پس بپرس… و من پرسیدم و پرسیدم تا این‌که رسیدم به پرسش کلیشه‌ای پایانی، مثل تمام مصاحبه‌ها دوباره به فکر فرو رفت، مثل پاسخ دادن به دیگر پرسش‌ها، که با طمانینه به آنان پاسخ می‌داد. برخلاف خیلی از هنرمندان، برای طرف مقابل، ارزش قایل بود. ما خبرنگاران زمانی که رو در روی کسی برای گفتگو می‌نشینیم، متوجه می‌شویم که چه کسی حال و حوصله گفتگو را دارد و چه کسی حال و حوصله ندارد… چه کسی می‌خواهد با پاسخ‌های تک کلمه‌ای از شر ما راحت شود و چه کسی با فکر، تعمق و تامل پاسخگوی پرسش‌های ماست و گلدره از این گروه بود. گروهی که یا مصاحبه نمی‌کرد و اگر هم حاضر به مصاحبه می‌شد برای فرد روبه‌رو، ارزش قایل می‌شد.

مثل آن بازیگر زن تازه به دوران رسیده‌ای نبود که شش ماه، ما را امروز و فردا کرد و سرانجام هم گفت: پرسش‌هایتان را بیاورید، پرسش‌هایمان که به پانزده پرسش می‌رسید را بردیم و به او سپردیم که حداقل برای هر پرسش سه، چهار خط مطلب بنویسد… پس از دو ماه از آن روز که به دنبال پرسش‌هایمان بودیم، به ما گفت که برویم از منزلشان در یکی از خیابان‌های فرعی میرداماد تهران بگیریم.

زمانی که مادر بازیگر مربوطه، کاغذ را دستمان داد، از حالت تعجب داشتم شاخ در می‌آوردم؛ پس از شش ماه به دنبال او بودن و دو ماه هم به دنبال پرسش‌ها، برای هر یک از پرسش‌ها، تنها چند کلمه پاسخ داد. از پانزده سوال، شش پرسش عادی را پاسخ نداد؛ به سه سوال دیگر، بلی یا خیر گفت و برای شش سوال هم، تنها چند کلمه پاسخ… از مجتمع که خارج شدم، کاغذ را مچاله و به گوشه‌ای پرتاب کردم. زیر لب به خودم دشنام دادم که هشت ماه از وقتم را صرف او کردم و روانم را آزار دادم، آخرش هم… وقتی که او برایت احترام قایل نمی‌شود، آن گاه برای چه باید عکس او را با ژست‌های مختلف روی جلد بیاوری… شاید پاسخ این باشد، اما او برای مردم، برای من و برای تو چه کرد؟ مردم باید بدانند که برخی از اهالی این قشر چگونه رفتار می‌کنند… ما برای آنان می‌گوییم که برای مردم از شما گفتگو می‌خواهیم و آن گاه آنان هشت ماه، ما را به دنبال خود می‌کشانند. زمانی که این اتفاق در تابستان گذشته که اگر اشتباه نکنم، مردادماه گذشته بود، افتاد… به یاد حرف‌های افتادم که به من در اوج محبوبیت و مشهوریت به خاطر دریافت سیمرغ بلورین از جشنواره فجر گفت: اگر به خاطر مردم است، بپرس و من پرسیدم تا رسیدم به همان پرسش پایانی. و او پس از کمی تامل گفت:

و لحظاتی بعد صحبت‌هایش عامیانه‌تر شد: و چه زیبا پوپک آن گفته‌ها را به زبان آورد، چرا که خود این گونه بود و به همین شکل زندگی می‌کرد

روحش شاد

 

 

    بهره گرفته از سایت.computer25.blog.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

بیوگرافی مژده لواسانی


مژده لواسانی ، مژده لواسانی اینستاگرام
مژده لواسانی از مجری های سینما و تلویزیون است که متولد 20 آبان 1368 می باشد .بیوگرافی کامل “مژده لواسانی” را می توانید در بخش بیوگرافی هنرمندان سایت نمناک مشاهده بفرمایید.
بازدید : 2,352 نفر

بیوگرافی و زندگینامه مژده لواسانی

 
مژده لواسانی متولد 20 آبان 1368 در تهران مجری ، سردبیر ، نویسنده ، کارگردان و گوینده رادیو می باشد. لواسانی به عنوان کودک در  برنامه های «سلام کوچولو» «بچه های انقلاب» و «بوی گلِ آفتاب» حضور داشته و اولین نویسندگی مستقل برای رادیو را نیز با برنامهٔ «من هم می توانم» تجربه کرده است. او همچنین در سنین کودکی و نوجوانی تجربهٔ بازیگری در سریال های «پلاک 14» (به کارگردانی مهران مدیری) و «خبرنگار» (به کارگردانی محمدحسن زاده) را دارد و در عرصهٔ نمایش هم نویسندگی و کارگردانی چندین تئاتر مذهبی نظیر «ظهور خورشید» ، «خورشید در پس ابر» و «آفتاب هشتم» را بر عهده داشته است.
 
 مژده لواسانی
 مژده لواسانی مجری صدا وسیما
 

ازدواج و همسرش

مژده لواسانی تا کنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.مهران مدیری در برنامه دورهمی از وی پرسید چرا ازدواج نکرده اید که  لواسانی ادامه داد:به نظرم ازدواج یک اتفاق است و باید پیش بیاید و یک نفر باید باشد که بشود تا پایان عمر کنارش خوشبخت بود و درباره معیارهای همسر آینده اش گفت هم فکر بودن و پیدا کردن کسی که با او احساس آرامش کنی مهمترین معیار من برای ازدواجاست . من دنبال ازدواج با ترکیب عقل و دل هستم و علاقه زیادی به مادر شدن دارم. حتی اسم بچه هایم را هم انتخاب کرده ام( امیر  عباس، امیرعلی، نازنین زهرا ،نازنین فاطمه)

صحبتها ی مژده لواسانی در مورد خانواده اش

مژده لواسانی در مورد پدر می گوید:تعریف پدر برای من واقعا این طور است که پدر یعنی ستون محکم خانواده و برای من حکم مطلق یک تکیه گاه را دارد.در این رابطه توضیح می دهد:چند وقت پیش پدر و مادرم برای حج تمتع یک ماه از من دور بودند. درست است که دلتنگی مادر برایم اذیت کننده بود اما نبود پدرم باعث می شد حس کنم که با نبود او من در غربت هستم و پشتم گرم نیست. خیلی از بچه ها مستقل زندگی می کنند و کمتر در کارهای شان به پدر و مادرشان وابسته هستند اما تکیه من به مادر و به خصوص به پدرم انکار ناپذیر است.پدرم بر عکس من که کاملا عاطفی و احساساتی هستم مردی بسیار جدی و منطقی است و ما در این نکته بسیار با هم متفاوت هستیم اما با تمام این تفاوت ها تنها پناه من پدرم است، با توجه به اینکه به جهت اینکه هرکس در زندگی شخصی خودش و جزئیات زندگی اش پدر خودش را بهترین پدر می داند و این کاملا طبیعی است اما من به عنوان کسی که لحظه به لحظه در این زندگی حضور داشتم با جرات پدرم را بهترین پدر دنیا می دانم.من هیچ وقت دخترانگی کاملی برای پدر و مادرم نداشتم. چون تک فرزند بودم وظایف بیشتری داشتم اما هرگز نتوانستم به طور کامل به وظایفم عمل کنم اما آنها برای من پدرانگی و مادرانگی را تمام کردند. غیر از آنها پدر پدرم که در سال های دور در چند ماهگی پدرم فوت کرد و پدر مادرم یکی دیگر از اسطوره های بی نظیر من هستند. پدرمادرم در تمام 8 سال دفاع مقدس حضور داشت و یکی از لذت های زندگی من گوش دادن به خاطرات اوست. غیر از پدرم فکر می کنم او هم یکی از بهترین پدرهاست.
 
زندگینامه مژده لواسانی
زندگینامه و عکس های مژده لواسانی
 

صحبت های او در مورد پوشش

من هم همیشه چادر را دوست داشتم و از دوم ابتدایی شروع کردم به سر کردن تا اینکه از سوم ابتدایی پوشش همیشگی ام شد. هیچ وقت هم برایم اجبار نبوده است. آنقدر این آزادانه برخورد کردن با این پوشش برایم دلچسب است که هیچ وقت در زندگی ام این فکرحتی خطور نکرده است که من چون چادری هستم و جایی مثل جشنواره فیلم فجر می روم و بقیه چنین پوششی ندارند سختم باشد. چیزی که بقیه زیاد از من می پرسند. من یا چیزی را انتخاب نمی کنم یا اگر انتخاب کنم تمام قد پایش می ایستم. اما چادر تنها چند متر پارچه نیست. باید حرمت آن نیز حفظ شود. برای همین معتقدم یک سری از برنامه های تلویزیونی را مجری چادری نباید اجرا کند. چون یک فرد یا یک مجری چادری نماینده یک سری باورهای اعتقادی و فرهنگی است که نباید به آن خدشه ای وارد شود. یک سری هم که فکر می کنند با چادر پس زده می شوند به آنها می گویم اقشار مختلف هیچ موضعی نسبت به پوشش شما ندارند مگر اینکه حس کنند اعتقاد شما حقیقی نیست. من تمام برنامه های فرهنگی و کاری ام مثل سینما، کنسرت، جشنواره فیلم فجر را با این پوشش می روم و سعی می کنم جلوتر از پوشش، حیا را حفظ کنم. چون اگر حیا وجود نداشته باشد، پوشیدن چادر هیچ فایده ای ندارد».
 
مژده لواسانی اینستاگرام
بیوگرافی مژده لواسانی

با طنز مهران مدیری پایم به تلویزیون باز شد

خوش سرو زبانی خانم مجری او را در همان سن و سال کودکی به بازیگری نیز کشاند اما انتخاب لواسانی برای حضور در رسانه جدای از بازیگری بود:«سالهای کودکی ام مهران مدیری برنامه طنزی به نام «پلاک 14» داشت و من نقش خواهرزاده اش را در 99 سالگی بازی  کردم. این موضوع هم به خاطر این بود که آقای مدیری مرا در رادیو دیده بود و برای این نقش یک دختر سرزبان دار می خواست. بعد از آن در خانه فرهنگ نیم رخ آقای «محمد حسن زاده» بعد از مجموعه های نیمرخ سریال نوجوانانه ای به نام «خبرنگار» ساخت. در این سریال من در نقش یک دختر خبرنگار به نام «عاطفه» حضور داشتم و «عباس غزالی» و «حسین مهری» نیز هم بازی های من بودند. بعد از آن چند پیشنهاد بازی داشتم اما چون می خواستم با چادر باشم طبعا نمی توانستم این راه را ادامه بدهم. اما سر از کبوتر دات کام در آوردم. حتی یادم است کارگردان آن برنامه آقای علیپور از من پرسید:می خواهی با چادر اجرا کنی؟ گفتم :بله. گفت:چادرت که علی السویه نیست؟ گفتم:نه من همیشه سرم می کنم. اگر دوست ندارید من اجرا نمی کنم. که آقای علیپور گفت:نه و باهم 90 قسمت ضبط کردیم. بعد از آن یک قانونی اعمال شد که یا باید فقط در رادیو کار کنیم یا فقط در تلویزیون که من رادیو را انتخاب  کردم».

رادیو را از من می گرفتند افسرده می شدم

مژده لواسانی در کوچه پس کوچه های رادیو بزرگ شده و به قول خودش خیلی بچگی نکرده است. اما پذیرفتن چنین موضوعی برای هر خانواده ای ساده نیست و لواسانی این موضوع را از افتخارات زندگی اش می داند:«خانواده من بسیار سخت گیر است. پدر من یک وکیل کاملا جدی است که اصلا به این نوع فضا تعلق ندارد. نه پدر و نه مادرم هیچ وقت ذوق زده این موضوع نبودند که من رادیو وتلویزیون کار می کنم. هنوز هم گاهی کسی با ذوق و شوق به آنها درباره من می گوید واکنش آنها خیلی عادی است. اما من چون تک  فرزندم خیلی حواسشان بود من کاری را که علاقه داشتم انجام بدهم. آنها هم همیشه به این علاقه احترام گذاشته اند. رادیو برای من خیلی اهمیت داشت. شاید اگر آن دوران کسی رادیو را از من می گرفت من کاملا افسرده می شدم. من هیچ وقت زنگ های آخر مدرسه را نبودم. همیشه ماشین رادیو دنبالم می آمد و مرا می برد. این موضوع برای مدرسه حل شده بود. اما پدرو مادرم همیشه به نمرات و معدلم حساس بودند و سخت می گرفتند. اگر درباره من از بسیاری از مجریان مطرح رادیو و تلویزیون بپرسید هنوز از من آن تصویر یک دختر دبستانی با چادر و روپوش مدرسه و یک کوله پشتی توی ذهنشان است. یکبار حتی در یکی از برنامه هایم که خانم «ژاله  صادقیان» حضور داشت گفتم من روبروی کسی نشسته ام که یک زمانی چون قدم به میکروفون رادیو نمی رسید من در آغوشش می نشستم برنامه اجرا می کردم.»
 
مژده لواسانی و مهران مدیری
مهران مدیری و مژده لواسانی
 

اجراهای تلویزیونی

• کبوتر دات کام (شبکهٔ یک)(از سری برنامه های نیم رخ)
• سه نقطه (شبکهٔ تهران)
• به خانه برمی گردیم (شبکهٔ تهران)
• روز از نو (شبکهٔ دو)
• عصر خانواده (شبکهٔ دو)
• ویژه برنامه های تبریک، خانوادهٔ عزیز، پابوس و… (شبکهٔ دو)
• کافه سؤال (شبکهٔ دو)
• رو به راه (شبکهٔ دو)
• جزیرهٔ مجنون (شبکهٔ پنج)
• بهترین شکل ممکن (شبکهٔ دو)

گلاره عباسی و مژده لواسانی و گوهر خیراندیشمژده لواسانی

مژده لواسانی

گلاره عباسی و مژده لواسانی و گوهر خیراندیش

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

بیوگرافی جنیفر لوپز

بیوگرافی و عکس های جذاب اینستاگرام جنیفر لوپز با نامزدش

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

بیوگرافی جنیفر لوپز

جنیفر لین لوپز Jennifer Lynn Lopez با نام مستعار جی لو ، خواننده و بازیگر آمریکایی ، متولد ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۹۹ در محله هیل نیویورک می باشد. دیوید و گوآدالوپ ، پدر و مادرش ، اهل پورتوریکو بوده و او یک خواهر کوچک‌ تر به نام لیندا و یک خواهر بزرگ‌تر به نام لسلی نیز دارد. پدرش در یک شرکت بیمه در شیف شب کار می‌کرد که بعدها به عنوان یک متخصص رایانه در شرکت استخدام می‌شود. زمانی که جنیفر به دنیا می‌آید خانوادهٔ آنها با وضع مالی ضعیف در یک آپارتمان کوچک زندگی می‌کردند که مدتی بعد با پس‌انداز کردن پول، موفق به خرید خانه‌ای بزرگ‌ تر و دو طبقه می‌ شوند.

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز و شوهرش , جنیفر لوپز و نامزد جدیدش

جدیدترین عکس ها از جنیفر لوپز را در کنار نامزدش کاسپر اسمارت در شهر لوس انجلس  

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز و شوهرش , جنیفر لوپز و نامزد جدیدش

جنیفر لوپز را در کنار نامزدش کاسپر اسمارت در شهر لوس انجلس 

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز و شوهرش , جنیفر لوپز و نامزد جدیدش

عکس های جدید اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

جنیفر لوپز

جنیفر در سن پنج سالگی شروع به شرکت در کلاس‌های خوانندگی و رقص می‌کند. در سال آخر دبیرستان در نهایت موفق می‌شود نقش کوتاهی در فیلم دختر کوچکم در سال ۱۹۸۶بگیرد. این فیلم از فیلم‌های درجه پایین، با بودجه کم است. بعد از پایان فیلم‌برداری جنیفر لوپز تصمیم می‌گیرد تبدیل به یک ستاره در سینما شود. البته پدر و مادر جنیفر به شدت با بازیگری وی مخالف بوده و این تصمیمش را احمقانه می‌دانستند چرا که به اعتقاد آنها، هیچ لاتین‌ تباری این کار را نمی‌کند. تفاوت شدید دیدگاه‌های جنیفر با خانواده‌اش منجر به این می‌شود که وی از خانه خارج شده و به آپارتمان خودش در محله منهتن نقل‌ مکان کند. در این مرحله از زندگیش او به اجرای موسیقی در برخی مکان‌های محلی رو می‌آورد. چندی بعد به عنوان یکی از اعضای یک گروه کر وی را استخدام می‌کنند.

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس جنیفر لوپز

اولین نقش اساسی وی در فیلم در رنگ‌های زنده در سال ۱۹۹۱ رقم خورد و چندی بعد نیز اولین فیلم نقش اولش با نام سلنا روانه سینما شد. فیلم بعدی‌اش خارج از دید بود که بر شهرتش افزوده و بابت بازی در آن دستمزدی معادل یک میلیون دلار دریافت کرد. جنیفر لوپز با این درآمد یک میلیون دلاری تبدیل به اولین بازیگر زن لاتین‌تبار تاریخ سینما شد که تا آن سال چنین دستمزد بالایی را برای بازیگری دریافت کرده بود. وی در سال ۱۹۹۹ فعالیت در دنیای موسیقی را شروع کرده و اولین آلبوم خود را روانه بازار کرد.

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز در کنار فعالیت در دنیای هنری از فعالان تجاری موفق نیز محسوب می‌شود. وی از نام و شهرت جهانی‌ در جهت ساخت امپراطوری تجاری خویش استفاده نمود. او در زمینه تولید پوشاک، لوازم زینتی، عطر و ادکلن و همچنین تولید برنامه‌های تلویزیونی فعالیت گسترده‌ای دارد. علاوه بر این جالب است بدانید در فوریه ۲۰۰۸ ویفرزندان دوقلوی خود را به نام‌های اما و ماکسیمیلیان از همسرش مارک آنتونی به دنیا آورد.

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

مصاحبه با جنیفر لوپز در مورد تناسب اندام و زیبایی اش

شما چه توصیه زیبایی برای نوجوانان دارید؟

خودتان را دوست داشته باشید! ساعت ها به این فکر نکنید که دیگران درمورد شما چه فکری می کنند، چرا که  وقتی خودتان را دوست داشته باشید، خوشحال هستید و این موضوع روی کل بدن شما منعکس می شود و این چیزی است که به راستی شما را زیبا نشان می دهد. و از یک مرطوب کننده خوب هم استفاده کنید.

ورزش چقدر در زیبایی موثر است؟

من ۱۰۰% متقاعد شدم ورزش در خوشحالی من نقش دارد. قرار دادن زمانی برای تحرک که یکی از کارهای مفید برایم محسوب می شود، یکی از کلیدهای خوشحالی من است و من معتقدم وقتی از خودتان مراقبت کرده و برای سالم ماندن خود فعالیت کنید، بسیار بهتر می توانید از کسانی که دوست دارید نیز مراقبت کنید، بنابراینورزش یکی از اولویت ها در زندگی من است.

وقتی دوستانتان می خواهند برای شام به بیرون بروید، شما برای پایبند بودن به خوردن غذای سالم چه کار می کنید؟

من یک فرد اجتماعی محسوب می شوم و عاشق گذراندن اوقاتم با خانواده و دوستان هستم، بنابراین در رستوران های بیرون نیز سعی می کنم انتخاب های سالمی داشته باشم. برای مثال ممکن است سالاد یا ماهی باسبزیجات سفارش دهم و حتما در سراسر مدت غذا خوردن آب زیادی می نوشم.

چه طور شما می توانید به سرعت هیکل خود را برای مناسبت های خاص به شکل ایده آل برسانید؟

راز من در این مواقع شیک های پروتئینی (نوشیدنی) است. من نوشیدنی مخصوص خودم (BodyLab TastyShake) را در صبح می نوشم، یک غذای سالم در ناهار و سپس یک شیک پروتئین برای شام می خورم. معمولا وقتی در رژیم هستید، همیشه در شب ها احساس گرسنگی زیادی دارید، بنابراین یک تغذیه پروتئینی کم کالری می تواند این هوس های غذایی شبانه را از بین ببرد.

چه صحبتی با افرادی دارید که همیشه خودشان را بقیه مقایسه می کنند؟

معمولا سخت است که خودتان را با دیگران مقایسه نکنید و خودم هم گاهی دچار این حالت می شوم. من به خاطر دارم که با خودم فکر می کردم به اندازه کافی لاغر نیستم، چرا که شکل بدنم به طور کامل لاغر نیست. ولی یاد گرفتم سالم باشم و احساس عالی داشتن به این نیست که نوع بدن خاصی داشته باشید و در واقع یک چیز کاملا شخصی و انفرادی است. احساس زیبا بودن یک رفتار است و صرف نظر از اینکه بدن ما در مقایسه با  دیگری چه گونه است، باید به دنبال چیزهای زیبایی باشیم که در ما وجود دارد و آنها را دوست داشته باشیم.

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

مدل مو جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

مدل موی زیبای جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

بیوگرافی جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

سلفی جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

عکس شخصی جنیفر لوپز


جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز , جنیفر لوپز و همسرش , بیوگرافی جنیفر لوپز

جنیفر لوپز و همسرش

جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

مدل لباس جدید جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس جنیفر لوپز در خیابان

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس جنیفر لوپز خواننده و بازیگر آمریکایی

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

سلفی جالب جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس دیدنی جنیفر لوپز و پدرش

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

مدل موی جدید جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز و فرزندانش

جنیفر لوپز , عکس جنیفر لوپز , عکس اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس جالب جنیفر لوپز و دختر و پسرش

جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس جنیفرلوپز ۲۰۱۶

جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز ۲۰۱۶

جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

عکس جنیفر لوپز ۲۰۱۶

جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز ۲۰۱۶

 جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز , جنیفر لوپز 2016 , جنیفر لوپز جدید , عکس جنیفر لوپز , اینستاگرام جنیفر لوپز

جنیفر لوپز 2017 , عکس جنیفر لوپز 2017 , اینستاگرام جنیفر لوپز 2017

جنیفر لوپز 2017 , عکس جنیفر لوپز 2017 , اینستاگرام جنیفر لوپز 2017

جنیفر لوپز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

بیوگرافی بهار ارجمند

بیوگرافی بهار ارجمند

 

بهار ارجمند دختر انوشیروان ارجمند، خواهر برزو ارجمند و برادرزادهٔ داریوش ارجمند بازیگر تئاتر و تلویزیون ایران است.

زمینه فعالیت : بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون

ملیت : ایرانی

تولد : مشهد

والدین : انوشیروان ارجمند

محل زندگی : تهران

 

زندگی

بهار ارجمند فارغ‌التحصیل رشته فلسفه از "دانشگاه علامه طباطبایی" است و بازی در تئاتر را از پنج سالگی آغاز کرده است. او در سن ۱۳ سالگی جایزه بهترین بازیگر "جشنواره تئاتر فجر" را از آن خود کرد.

 

فیلم‌شناسی

او در تئاترهای "زنی که تابستان گذشته رسید" و "امشب باید بمیرم" و چند فیلم سینمایی اکران نشده مثل "سبک زندگی" و "خودکشی" ایفای نقش کرده است. همچنین قرار بود در سریال ساعت شنی بازی کند که اینطور نشد.

  • ویلای من – ۱۳۹۱

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

بیوگرافی هیفا وهبی


هیفا وهبی ( زاده: ۲۰ اسفند ۱۳۵۴ در لبنان) خواننده، مدل و بازیگر لبنانی است که در دنیای عرب با برگزیده شدن در مقام دوم «دختر شایسته لبنان» به شهرت رسید و پس از آن با انتشار آلبوم هو الزمن (وقتشه) خوانندگی را آغاز کرد.

زادروز : ۱۰ مارس ۱۹۷۶

Mahrouna لبنان

اهل کشور : لبنانی

سبک‌ها : پاپ عربی

کار(ها) : خوانندگی (دهه ۱۹۹۰-تاکنون) – مدل (۲۰۰۲-تاکنون) – بازیگری (۲۰۰۷-تاکنون)

وب‌گاه : www.haifawehbe.com

 زندگی

هیفا وهبی از یک پدر لبنانی شیعه و مادر مصری، در یک شهر کوچک کشاورزی در جنوب لبنان زاده شد.

برادر او در جریان حمله اسرائیل به جنوب لبنان در ۱۹۸۲ کشته شده بود.

او با گوش کردن به موسیقی‌های جاز و آر اند بی رشد کرد و در سنین بسیار پایین مدل شد و در سن ۱۶ سالگی برنده عنوان «دختر شایسته جنوب لبنان» گردید.

موفقیت بعدی هیفا در سال ۱۹۹۵ با دوم شدن او در مسابقات دختر شایسته کسب شد. اما پس از مدت کوتاهی مشخص شد که او ازدواج کرده و دختری به نام زینب (زازا) دارد، از این رو عنوان او بازپس گرفته شد و کار مدلی خود را ادامه داد.

تصویر او بر روی جلد بیش از ۱۰۰ مجله قرار گرفته است. در سال ۲۰۰۶ او در میان لیست ۵۰ تن از زیباترین‌های مجلهٔ پیپل درآمد.

وی در تاریخ ۲۸ مارس ۲۰۰۹ میلادی،اعلام کرد که قرار است با احمد ابو هشیمه، یکی از مهمترین صنعتگران مصر در زمینه تولید و فروش آهن و فولاد، ازدواج کند.

 موسیقی

او نخستین آلبوم خود را به نام هوالزمان منتشر ساخت، آلبومی موفق به شکرانهٔ ترانهٔ تکی اقول اهواک (می گم دوست دارم) شد.

آلبوم دوم او بدی أعیش (می خوام زندگی کنم) در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و به موفقیتی بالاتر از حد انتظار به دلیل تک آهنگ حیات قلبی رسید که پس از ترور سیاست‌مدار لبنانی رفیق حریری منتشر شد. آهنگی به همین نام درباره آزادی که از حقوق پایهٔ بشر بر شمرده شده‌است. آهنگ تکی بعدی او معروف‌ترین آهنگ وی تا حال به انا هیفا (من هیفام) است که آهنگ نوظهور او گردید.

در سال ۲۰۰۶ نیز آهنگی به نام بوس الواوا را بیرون داد که آن هم فروش نسبتاً خوبی داشته‌است.

وی در میان جوانان لبنانی همچنان محبوب باقی مانده و در تلویزیون نیز بسیار ظاهر می‌شود.

هیفا وهبی در سال ۲۰۱۲ میلادی آلبوم ملکه الجمال و الکون را منتشر کرد این آلبوم پس از ۲۴ ساعت انتشا. از بین ۲۰۰ آلبوم برتر رتبه ی ۳۶ را کسب کند.

دیدگاه سیاسی

وهبی در مصاحبه‌ای با خبرگزاری رویترز گفته است که سید حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان مدافع شرف و مرزهای لبنان می‌باشد. این در حالی‌ست که شبکه المنار تلویزیون حزب الله لبنان هیچ خواننده زنی را نمایش نمی‌دهد.همچنین درپی درخواست هیفا وهبی برای دیدار با سید حسن نصرالله یک گروه به نام حماسنا از حزب الله لبنان خواست که هیفا وهبی را به عمل کردن به ارزش‌های اسلامی تشویق کند.

عکس هیفا وهبی

عکس و بیوگرافی هیفا وهبی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

شناخت شناسه امام زمان


امام مهدی کیست؟
امام مهدی کیست؟ وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام مهدی(عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.
ادامه متن در ادامه مطلب 
میلاد نور
آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.
سیمای مهدی (عج)
پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگ های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد.»
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید...
دوران زندگی
دوران زندگی امام زمان(عج) به چهار دوره تقسیم می شود :
از تولد تا غیبت : حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی  زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.
غیبت صغری : پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در  این دوره حضرت مهدی(عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.
دوره غیبت کبری : این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و  احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

دوره حکومت : پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و  داد خواهد شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi

دکتر فرهنگ هلاکویی

بیوگرافی و زندگی نامه ی کامل دکتر فرهنگ هلاکوئی

دکتر هلاکویی
دکتر هلاکویی

کوکا : دکتر هلاکوئی با نام کامل فرهنگ هلاکوئی نایینی به انگلیسی Farhang Holakouee در 10 شهریور 1323 در  شیراز متولد شد.

هلاکویی دارای مدرک دکترا در رشته جامعه‌شناسی و سه کارشناسیِ ارشد در رشته‌های روان‌شناسی، اقتصاد و مشاوره ازدواج، خانواده و کودکان است.

او پیش از انقلاب استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بوده‌ است.

او دو پسر به نام های پرهام و فرید دارد.

دکتر هلاکویی و پسرانش پرهام و فرید
دکتر هلاکویی و پسرانش پرهام و فرید

دکتر هلاکویی پس از به پایان بردن تحصیلاتش در دانشگاه یوتا، آمریکا در سال 1353 به ایران بازگشت. مدتی سرپرست کمیته فرهنگی ـ اجتماعی در معاونت برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران بود اما پس از چند سال به‌دلیل اختلاف نظر با مسئولان تلویزیون، به آمریکا بازگشت.

او در حال حاضر در لس آنجلس، کالیفرنیا ساکن می باشد.

هلاکوئی در حال حاضر مدیر مرکز بهزیستی بورلی هیلز است و به‌عنوان مشاور ازدواج، خانواده و کودکان در این مرکز مشغول فعالیت است.

دکتر فرهنگ هلاکویی
دکتر فرهنگ هلاکویی

از سال 2000 میلادی تاکنون برنامه تلویزیونی و همچنین رادیویی رازها و نیازها را اداره و اجرا می‌کند که تاکنون شمار تماس گیرندگان آن به بیش از 27000 نفر رسیده‌است.

فرهنگ هلاکوئی در سال 1392 رادیویی فارسی‌زبان برای ایرانیان در شهر لس آنجلس تاسیس کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ehsan ehsan ahmadi